گرد و غبار صورت ماتم زده ام را پاک کردم ، رو به روی پنجره فولاد ایستادم و گفتم: 


دل شکسته آورده ام ....آقا می خری؟!



خواستم به رسم ادب بایستم و دست بر سینه بگذارم و سلام دهم ... اما ، هق هق گریه امانم را بریده بود.. به چشمهایم نهیب زدم که به این لبهای لرزان فرصت دهد تا بگوید آنچه را می خواهد... اما .. اما از این لبها جز آه چیزی خارج نشد ..آهی که از سوز دلم حکایت داشت و تا به لبها رسید تمام وجودم را به آتش کشید...

آقا با درد آمدم...درمانش با تو

چرا دردها میان من و تو حائل شد و ...

آقا من هنوز تشنه ی زیارتم .. من هنوز سیر نشده ام ... من .. من از  تو ، خودت را میخواهم ...



نظرات 2 + ارسال نظر
ثاقب پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:09 ب.ظ http://paboos.blogsky.com

بعضی پست ها رو هر چی فکر میکنی براش چی بنویسی، چیزی به ذهنت نمیرسه...
این از اون پست ها بود.
فقط میتونم بگم انشالله تو سایه لطف و کرم خود آقا همیشه سربلند باشین. یازهرا.

بعضی اوقات ما هم نمیدونیم برای نظراتی که برامون گذاشته میشه چه پاسخی بدیم .
از این که به وبم سر زدین ممنوم.
یا علی

علیرضا ماهان یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 01:28 ب.ظ

الحمدلله دوباره شوق زیارت را برای میهمانی در حرم، به طلوع گذاشته اید... اوقاتمان رضوی باد... یاعلی.

ساعت دلمون به وقت حرم رضوی کوک بشه ان شاءالله...از بازدیدتون متشکرم.
یا علی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد