فصل امتحان

سلام

دی ماه 1389.... انتخابات ریاست جمهوری..... فتنه ی سبز .

یه بار دیگه خاطرات رو مرور کنیم، مردم انتخابشونو کرده بودن... و رئیس جمهور معرفی شد..  بعد از انتخابات ، یه عده با یه نقشه از پیش تعین شده صدا رو انداختن تو گلو و فریاد زدن که ایها الناس! تقلب شده ، حق ما رو خوردن و باید انتخابات دوباره برگزار بشه ...

وقتی با نظرشون موافقت نشد ؛ مثل قوم مغول ریختن توی خیابونا و اموال عمومی رو از بین بردن و عقده ی چندین و چند ساله شونو سر بچه هیئتی ها و مذهبی ها خالی کردن.... 





از اون طرف بچه هیئتی ها هم چند دسته شدن.. بعضی ها رو میدیدی که رنگ سبز شده نقش لباسها و سربندها و روسری هاشون .. بضی ها هم نه این طرفی بودن و نه اون طرفی و به اصطلاح خنثی بودن «باز صد رحمت به اون دسته اول ،حداقل موضعشون مشخص بود»...

اما خوش به حال اونهایی که تو خط بودن و بیراهه نرفتن ... خون مردم اون موقع به جوش اومد که به ارباب بی کفن توهین شد ... اونها نمی دونستن که شیعه سرش بره اعتقاداتش نمیره... اینجا بود که اونایی که تو مرداب سبز و متعفن دست و پا میزدن ، دست به دست ارباب دادن و خودشونو نجات دادن.. بچه هیئتی ها ریختن تو خیابون و شعار دادن که : این فتنه گران حرمت ارباب شکستند ، علمدار کجایی؟... علمدار کجایی؟؟



سیل جمعیت توی شهرها و روستا ها موج میزد و اونجا بود که به وضوح فهمیدن.. این مملکت، مملکت صاحب زمانه ، این دیوار ممکنه سست بشه اما صاحبش نمیذاره فرو بریزه... این وسط دل آقا خون شد.. اونایی که دم از قانون و ولایت فقیه زدن چی شد که حرف آقا رو نادیده گرفتن و کار به جایی رسید که اشک نشست تو چشمهای نازننین آقا و دل بچه هیئتی ها رو آتیش زد.


یاد شعر آقای رمضانی افتادم شاید اون موقع حرف دل همه ی ما این بود :

به جان حسینی که همه عالم میدونن جان منه

وای اگه یه روزی کسی بخواد دل آقا رو بشکنه

میگیم یا ابالفضل ، میریزیم خون از سر هر چی حرمله .

...اون سالها گذشت .... اما دوباره داره فصل امتحان جدیدی از راه میرسه .. امتحانی که شاید از امتحان قبلی سختر باشه .

آی بچه هیئتی ها... آی اونایی که دم از عشق سید علی میزنین، بیاین عزممون رو جزم کنیم و اراده مونو پولادین ، و آستین همتمونو بالا بزنیم و برای شناخت کاندید اصلح اقدام کنیم ... رفقا ! این انتخاب خیلی مهمه ، گوشمون به حرف آقا باشه . ببینیم آقا ملاک رئیس جمهور اصلح رو چه چیز میدونن . نذاریم دوباره اشک بشینه تو چشمهای آقا .. نذاریم دل رهبر عزیزمونو خون کنن ...اگه با من موافقی بگو "یا علی




برایم بمان

وقتی که دلم میگرد و غصه بر قلبم سنگینی میکند و محرمی نیست که بشنود اسرار دل خسته ام را ، دل خوش به آنم که تو نگفته میشنوی و چهره ی رنجورم را میبینی و آغوشت را برای تن خسته ام میگشایی و اشک را از چشمهای خیسم میزدایی... و من آرام میشوم...آرام ...آرام ، همانند کودک گریانی که در آغوش مادر آرام میشود و به خواب میرود .

خدای من! معبود من! حبیب من! « یا حبیب من لا حبیب له» ، رفیق من! « یا رفیق من لا رفیق له» من با تو نیازم به هیچ کس نیست ... پس برایم بمان... چه خوب است عشقی که ابتدا و انتهایش تو هستی...

 الیس الله بکاف عبده، آیا خدا برای بنده خود کافی نیست؟






رجب فرصت مناسبی برای آشتی با خداست

التماس دعا