باز هم غروب جمعه و...

 ۲۵/۱۲/۹۱

 

نمیدانم چه سری دارد این غروب جمعه ها که دلم این چنین می گیرد.  موجی از اشک در پشت قاب چشمانم بی قراری می کند. به پوشه موسیقی تلفن همراهم سری میزنم....چشمهایم را می بندم تا به انتخاب خودم نباشد...شاید دلم می خواهد تو برایم انتخاب کنی... 

دکمه ی  پخش را می فشارم . صدای حاج محمود در گوشم می پیچد ... 

راهی شده دلم از سینه در پی تو... بغضم می شکند ...گرمای اشک را بر گونه هایم حس می کنم .. بدنم سست می شود  

زائر بی نشون زهرا کاشکی امشب ، گرد راهت روی سر ما بشینه... 

مردم از جدایی عشق من کجایی ؟

صاحب عزا دوباره منادی ندای این الفاطمیون  سر داده است... کجایی؟ 

حال دلم شده پاییزی ....به هق هق می افتم  

ابر و بارون...بارون فصل بهاری ....مردم از جادایی.... عشق من کجایی؟ 

آقای من! .. مولای من!... چند سال دیگر بگذرد می آیی؟..دو سال؟..چهار سال؟...یا نه صد سال دیگر... آقا چقدر پای سفره هفت سین اشک بریزیم و به سالی که باز بی تو میگذرد بیندیشیم و باز هم افسوس  و ...... اما  ... اما چرا باید پایان سال به شما بیندیشیم؟! چرا همیشه باید کار از کار بگذرد  تا ما به خود بیاییم ... چرا ؟! 

آقا می دانم هر روز فریاد هل من ناصرت بی جواب می ماند... ما همان هایی هستیم که ادعا می کنیم روز عاشورا ندای اماممان را لبیک میگفتیم و یا لیتنا کنا معک لق لقه ی زبانمان است....اما نمیدانم چرا شما رایادمان می رود!!!! ... اصلا نمیدانم چرا به شما که می رسد فراموشی میگیریم؟ 

یک سال دیگر بدون شما گذشت ...اما آیا کسی از خود می پرسد که چند سال دیگر قرار است بدون شما بگذرد...؟ 

نمیدانم آقا ...برای ظهورتان اصلا به اندازه خرید یک ماهی برای سفره هفت سین شوق و ذوق هست ؟

آه ...آه... شما چگونه تاب می آورید این نامهربانی ها را؟؟؟ 

شعار می دهیم که ما اهل کوفه نیستیم ... اگر نیستیم پس چرا تو  تنها مانده ایی؟؟   

اما نه ..تو تنها نمانده ایی... این ما هستیم که با گناهان خویش تنها مانده ایم. و  باز هم تو باید آبرویت را گرو بگذاری که خدا باز هم از ما بگذرد... 

آخ ... اینها را که می گویم  به خودت قسم سراسر وجودم را شرم فرا می گیرد. 

ما را ببخش....برایمان باز هم دعا کن.... و ما را به عشق خود مبتلا کن... آقا بیا  دلم پر از غصه است این ایام... میدانم معرفتمان تعریفی ندارد... ولی باز با تمام این بی معرفتی ها  دلمان خوش بود در عزای مادرتان جبران میکنیم ... اما آقا نمیگذارند ..... کوهی از سنگ بر سر راهمان گذاشته اند...  دلمان را شکسته اند ... میبینید آقا؟ .... اینجا حتی از ترس آبرویشان حقایق را کتمان می کنند و......  دلمان گرفته است از این همه تزویر ...... کمکمان کن... 

 

 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
بچه های سایبری یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:02 ب.ظ

سلام علیکم ...
جسارتاً اسم لینک بغل وبلاگتون ، 14 خورشید هستی ساز کن نیست ؟

محممد مهدی چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:29 ب.ظ http://yekdaneshamoz.blogfa.com

سلام از بازدیدتون سپاس گذارم راستش شما هم وبتون عالیه خوش حالم که باهاتون آشنا شدم انشالله همه بتونیم رد این عرصه فعالیت کنیم اما هدف اصلیمون آماده کردن ظهور البته اگ نظر بنده رو بخواهید اینه که اگ هر فرد خودشو درست کنه آقا میاد خلاصه التماس دعا یه پست دارم درباره چت روم مذهبی خوش حال می شوم نظرتو بدونم ...

ثاقب پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:44 ب.ظ

سلام. امروز بعد از یکی دو ماه به وبلاگتون سر زدم. مطالب اخیر، مخصوصا دو تا پست آخرتون حقیر رو یاد شبهای فاطمیه هیئت انداخت. یادش بخیر شب اول... راهی شده دلم از سینه در پی تو ... مثل هر سال امشب رو میریم مدینه ...
خدا خیرتون بده. انشالله که دوباره قلمتون رو سیاهه فضای سایبر، نقش نوکری ارباب رو بکشه. یا زهرا.

محمدمهدی جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:36 ب.ظ http://pesarbasiji.blogfa.com

سلام با عرض پوزش چون آدرس وبلاگم قدیمی بوده تغییر داده شد لطفا اصلاح کنید...
www.pesarbasiji.blogfa.com

14سپهر یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:22 ب.ظ http://zoha114.blogsky.com

سلام.
خداقوت
وبلاگتون قالب شکیله و فضای جذابی داره.
مطالبتون هم خیلی پر از احساس معنویه و حس خوبی رو به آدم منتقل میکنه.
امیدوارم هرروز شاهد پستهای جدید باشیم.
یا علی

مهدی پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:13 ب.ظ http://biamahdi.blogfa.com

کاش از قلبم به قلبش راه داشت،کاش زهرا(س)هم زیارتگاه داشت

اللهم عجل لولیک الفرج [گل]

ممنون از حضور گرمتون [گل]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد